رد کردن پیوندها
مشاهده
بکشید

جستاری کوتاه درباره فلسفه هنر ، چاپ خونه چهار

در چاپ های پیشین نشریه چاپ خونه، به دنبال تعریف مشخصی برای هنر و ارزش‌گذاری اثر هنری، به بررسی نظریه‌های بنیادینی چون والتر بنیامین و جرج دیکی پرداختیم. مسئله اصلی که هنگام تحلیل تمامی نظریات فلسفه هنر پیش می‌آید، چرایی این تعریف‌هاست. نیاز به وجود تعریفی مشخص از کجا نشئت می‌گیرد؟ آیا ماهیت فلسفه هنر پذیرای تعاریف ابدی و ثابت هست یا نه؟

از دیدگاهی منطقی حتی در باب فلسفه هنر این خط‌کشی ناممکن است، زیرا هنر نمی‌تواند نظامی از تعریف‌های دقیق، ضروری و جامع داشته باشد. متفکری چون ویتگنشتاین حتی برای نظام بسته‌ای چون نظام زیبایی‌شناسی سنتی، مفهومی باز و گسترده قائل است؛ بنابراین نمی‌توان آن را برای یک‌بار و همیشه تعریفی مشخص کرد. در مبحث زیبایی‌شناسی که همواره برای تحلیل هر چه درست و کامل‌تر آن، بحث‌های زیادی صورت می‌گیرد، ثبات جایی ندارد؛ چراکه دو مسئله‌ی تجربه‌ی شخصی و درونی مخاطب و زبان شخصی هنرمند هرگز در نقطه‌ای مشترک نمی‌ایستد. در نگاه ویتگنشتاین شکل زندگی همان شکل ویژه‌ی زندگی فرهنگی است؛ تصور زبانی خاص به معنای تصور فرهنگی خاص خواهد بود. ازاین‌رو ادراک یک مفهوم به شکلی از زندگی گره می‌خورد. “فرهنگ” و “شکل زندگی” اجزایی از یک هویت کل هستند که آن را “فردیت” می‌خوانند. آنچه موراکامی و کاوای در گفت‌وگوی خود به آن اشاره دارند تفاوت “تعریف فردیت” در نقاط مختلف ازلحاظ جغرافیایی است. در این تعاریف آنچه یک شهروند اروپایی فردیت می‌داند را شهروند ژاپنی نمی‌تواند بپذیرد؛ چراکه لزومی به پذیرش نمی‌بیند. در فرهنگ ژاپن از دیرباز تاکنون آنچه هویت یک فرد را می‌سازد، جمعی است که به آن تعلق‌خاطر دارد و خود را جزئی از آن کل می‌داند. همین تعاریف و تفاوت‌ها که جزئی از فرهنگ و نگرش زیستی افراد محسوب می‌شوند در درک زیبایی و زیبایی‌شناسی نیز به همان اندازه تأثیرگذار هستند. همین مسئله نظرات متأخر ویتگنشتاین که مخاطب را با معضلات نشانه‌شناسی و هرمنوتیک مدرن روبه‌رو می‌کند، برای متفکرانی چون دریدا، ریکور و لیوتار جذاب و قابل‌بحث می‌سازد. چنان‌که این اندیشمندان را به یافتن جایگاهی نسبی برای تأثیرات هنر و “حقیقت شکل ناب” ترغیب می‌کند. در چاپ‌های بعد به این مضامین بازخواهیم گشت.

پیام بگذارید