«ژان دوبوفه، جانمایه و گوهر هنر را تازگی و بدیع بودن آن میپندارد؛ و دگرگونی دائم را تنها رهیافت شایسته هنر.» اقتصاد هنر بهمنزله رشتهای از علم اقتصاد که در نتایج مادی سیاستها، برنامهها و فعالیتهای هنری کاربرد دارد، در ایران از قدمت چندانی برخوردار نیست و بهجرئت میتوان گفت بیش از یک دهه از آغاز توجه جدی جامعه هنری به آن نمیگذرد. بااینکه مبحث «کاربرد هنر در توسعه» بهصورت تئوری به میدان بحث منتقدین و تحلیل گران دنیای هنر قدم نهاده است؛ اما میان دولتمردان و برنامه ریزان اقتصادی جایی ندارد. عوامل مختلفی در جلوگیری از نمایاندن سهم هنر در اقتصاد ملی نقشی را ایفا میکنند که نمیتوان آنها را نادیده انگاشت. همانند سختی ارزشگذاری مادی براثری سرشار از عواطف و احساسات انسانی؛ و یا تفاوتی که در ارزشگذاری از سوی اقتصاددانان مطرح میشود و از سویی دیگر هنرمند بافکر و دیدگاهی دیگر به آن مینگرد و همین موضوع مانع ایجاد یک وحدت هدفمند برای پیشبرد برابر عرضه و تقاضا میشود. در این میان، گروهی هنر را فاقد هرگونه بازده اقتصادی میدانند و آن را بیثمر میخوانند. این گروه چون در سطوح کلان برنامهریزی کشور حضور دارند، با پنداری نادرست، ظلمی مضاعف را بر فرهنگ و هنر این مرزوبوم روا داشتهاند. اقتصاد هنری، اقتصادی است که در آن علاوه بر محرک بودن هنر برای هنر، زمینهساز سایر کنشها و تولیدات اقتصادی میشود. در شمارههای بعدی چاپ خونه دقیقتر این عوامل مؤثر هنری را موردبررسی قرار خواهیم داد.