رد کردن پیوندها
مشاهده
بکشید

جستاری کوتاه درباره فلسفه هنر ، چاپ خونه هفت

در هفتمین سری گفتار چاپ‌خونه، ابتدا اندیشه‌های نیچه در مورد هنر را از طریق دو موضوع اصلی فرازیبایی‌شناختی او “یعنی مابعدالطبیعه و اخلاق” موردبررسی قرار خواهیم داد و سپس به بررسی زیبایی‌شناسی دوران بلوغ فکری او خواهیم پرداخت.

نیچه در جوانی بسیار متأثر از شوپنهاور بود .در فلسفه شوپنهاور تمایز فلسفه کانتی بین جهان واقعی چنانکه در ذات خود هستند و جهان ظاهری اشیا، آن‌گونه که در تجربه می‌نمایند، به تمایزی بین اراده و نمودهای آن تبدیل می‌شود. از این منظر اراده ذات جهان است :نیروی کوری که پیوسته برای راه‌حلی دست‌نیافتنی می‌ستیزد و به همین جهت مدام ستیزه‌های بی‌معنی دیگری را ایجاد می‌کند. به‌عبارت‌دیگر درد فقدانی جبران‌ناپذیر و مصادیق متعدد این ویژگی تشکیل‌دهنده جهان ظواهر یا تجربه‌هاست. اولین نگرش فلسفی نیچه به هنر حول همین محور بناشده است؛ که بر این مبنا ازنظر نیچه‌ی جوان در آثار هنری تراژیک دو اصل دیونیزی و آپولونی به‌صورت دو اصل متضاد یکدیگر پیوند متداخل تشکیل می‌دهند.

ادعای اصلی نیچه این است که در آثار هنری تراژیک دو اصل دیونیزی و آپولونی به‌صورت دو اصل متضاد با یکدیگر پیوند متداخل تشکیل می‌دهند، به‌طوری‌که هیبت مابعدالطبیعی وجود درآن‌واحد هم آشکار می‌شود و هم تحمل‌ناپذیر و ویرانگری‌های جذبه توسط رؤیاها تغییر شکل می‌دهد و امر والا به‌واسطه‌ی حجاب ظواهر زیبا می‌نماید. این دگرگونی‌ها معلول تراژدی) به‌خصوص تراژدی یونانی (است و فقط تراژدی می‌تواند این‌گونه عمل کند «فقط به‌موجب پدیده‌ی زیباست که وجود و جهان پیوسته توجیه می‌شوند.»

نیچه در دوره بعدی کار خود و در کتاب «انسانی، بسی انسانی» تمایز حاد واقعیت (واقعیت فی‌نفسه) و نمود را که ریشه در تفکر کانتی و بعدتر شوپنهاور داشت را رها نمود .انکار این تمایز توسط نیچه “که همانا انکار مابعدالطبیعه سنتی بود” نتایج عمده‌ای درپی داشت که فعالیت دهه ۱۸۸۰ نیچه را در برمی‌گیرد. این دوره فکری دو نتیجه مهم را برای نیچه درپی داشت. یکی گشتن به دنبال تمایز میان واقعیت و نمود و پرسیدن سؤال “نمود اکنون برای من چیست؟” در کتاب دانش شادان مطرح می‌کند و به تمایزی نه در میان جهان واقعی و ظاهری بلکه به وجود تمایز در تجربه‌های معمولی و روزمره باور پیدا می‌کند.

نتیجه دوم اینکه، نیچه به‌ناچار در زیبایی‌شناسی خود تجدیدنظر کرد .در دانش شادان چنین می‌گوید: «وجود به‌مثابه‌ی پدیده‌ای زیبایی‌شناختی هنوز برای ما قابل‌تحمل است.» در این بیان جهان یا همان واقعیت مستقل حذف‌شده است؛ جهان واقعی نابود شده است و در نبود واقعیت جهان آنچه باقی‌مانده است» وجود «است. آن‌ هم نه وجودی فی‌نفسه بلکه وجود بشری که در تجربه‌های روزمره همراه انسان است؛ و این تعبیر به‌هیچ‌وجه دیگر حاکی از توجیه پیوسته نیست بلکه فقط حاکی از قابل‌تحمل می‌شود. در این تعبیر معنای» برای ما «است آن‌هم به این معنا که» قابل‌تحمل بودن «توجیه پیوسته برای ما هیچ جایگاهی ندارد :یعنی هیچ جایگاهی برای دیدگاه‌های موجودات ذاتاً گرفتار زمان و مکان مثل ما ندارد.

ازاین‌جهت چنین نتیجه حاصل می‌شود که تا پیش‌ازاین «وجود به‌واسطه زیبایی‌شناسی پیوسته توجیه می‌شد اما ازاین‌پس وجود باید به‌واسطه پدیده زیبا برای ما قابل‌تحمل گردد .به این معنا هنر زندگی و وجود را برای ما قابل‌تحمل می‌کند. به‌این‌ترتیب تمایز واقعیت/نمود به جهان تجربه‌های بشری انتقال یافت. هنر به‌مثابه‌ی نوعی دروغ و فریب عمل می‌کند. به قول نیچه: «هنر که در آن دروغ تطهیر می‌شود و در پس اراده معطوف به فریب، نیت خیری نهفته است.» زندگی را از طریق کشیدن پرده دروغ بین ما و حقیقت جهانی که نمی‌توانیم تحملش کنیم، زیبا می‌گرداند.»

پیام بگذارید