سخنران: مجید خادم
این یک داستان واقعی است.
{تکتک اعضای شهر، یکبهیک سر از آشیانهی خود بیرون آورده و به دنبال جایی مناسب با خلقوخویشان میگشتند. یکی به دنبال نور اینسو و آنسو میدوید و دیگری به دنبال تاریکی، خود را در گوشهای پنهان میکرد. یکی به پرواز درمیآمد و دیگری عمری خود را زمینگیر میانگاشت. سایهها نیز بیسروصدا به روزمرگی خود پرداخته بودند. دیگر جانی در تن نداشتند که سخن را به اینطرف و آنطرف برانند. روزمرگیشان به انتخاب برای شیوه زیستن میگذشت. برخی گروهی و برخی تنهایی را برگزیدند و گاه نسیمی بهآرامی حرکت پای لاکپشت، تکانی به زندگیشان میداد. در این میان گروهی به فریاد درآمدند.”ما متفاوت میاندیشیم. به شیوهای دیگر مینگریم و خدای ما همجنس ماست.” پس دور خود حصاری کشیده و چشم هاشان را به خالقشان دوختند. ذهنها خالی از هر سؤال و تهی از تلاش برای یافتن هر جوابی بود. چرا باید جای دگر را نگاه میکردند درحالیکه منبع وجودشان بالای سرشان نظارهگر بود. تماشای مخلوقی نورانی چنان هوش از سر ببُرد که خود را به فراموشی سپردند؛ سؤال را از نیز هم. بااینحال خود را “جواب” نامیدند.}
گالری موتورخونه، در مهرماه۱۴۰۰ میزبان نمایشگاه انفرادی حجم “زیرورو” بود. حامد قجرپور، هنرمند و خالق آثاری از جنس نخ و پشم، پس از سالها فعالیت در عرصه هنر و استفاده از تکنیکهای اجرایی متفاوت و تحصیل در رشتهی نقاشی، بهترین راه انتقال احساسات و تجربه زیستی خود را در بافتن یافت. پروسه خلق مجموعه حدوداً ۸ماه ادامه پیدا کرد و تکمیل و چیدمان آثار یک هفته زمان برد. طی این دوره، و در پی آزمون و خطاهایی که کیوریتور مجموعه و هنرمند موتورخونه داشتند، حرکت و سایه نیز به هویت آثار پیوست و چیدمان جدیدی را به نمایش گذاشت. اما تمامی این موارد طی فرآیند تمهیدات یک نمایشگاه هنری مقولهای است بس عادی و قابل پیشبینی. بخش غیرقابلپیشبینی، بازخورد مخاطبین نمایشگاه، فارغ از هر محدودیت سنی، جنسیت و شیوه تفکر بود. تمایل به لمس اولین راه یافتن جواب”این دیگر چیست؟” در نگاه مخاطب بود. چراکه متریال اُبژهای است آشنا؛ اما شیوه اجرا و ارائه در پی سبژکتیویسم قالب بر محیطی به اسم “گالری آثار هنری” علامتهای سؤال و تعجب زیادی را به دنبال داشت. دومین مورد الزام یافتن فرمی با مدلول تعریفشده در ذهن برای بازدیدکنندگان بود. چراکه الیاف نخ و پشم در فرهنگی که اولین “قالین” یا گستردنیها را در تاریخ به نام خود ثبت دارد، همیشه با اشکالی برگرفته از زیستگاه خاص و کاربردهای مشخص مورداستفاده قرارگرفته است. زمانی که این ماده با نام “هنر مفهومی” یا “فیگوراتیو” در گالری به نمایش درآمد، “منطق” اولین راه درک را یافتن فرمهای آشنا میپندارد. بنابراین هرکسی از ظن خود یار هنرمند میشود و این آثار را بازتاب اسرار وجودی میانگارد. از دیگر بایدهای ذهن مخاطب، جنسیت هنرمند در پی متریال بهکاربرده شدهاست. همانند کلمه “زایش” که کنشی از ویژگیهای یک “زن” به شمار میآید، کنش بافتن یک اُبژه پرزدار، کنشهای کاربردی دیگری چون پوشاندن، گرم نگهداشتن، محافظتی محسوس و لطیف و درنهایت مادرانگی را به ذهن میآورد. بنابراین آثار اینچنینی، چشمان مخاطب را به دنبال خالقی مؤنث و میانسال به اینسو و آنسو میدواند و در این نقطه است که پس از مشاهده پدیدآورنده، حقیقت و واقعیت در ذهن جستوجوگر انسان فاصلهای زیاد به خود میگیرد. نمایشگاه قجرپور که به مدت ۲۰ روز برپا بود، هر روز بازخوردهای متفاوتی را به خود میدید. از کودکانی که دویدن میان آثار را همانند پرسه زدن در شهره بازی، بهعنوان عملی هیجانانگیز تجربه کردند؛ تا اساتید فعال در رشتههای هنری که رنگ حجمهای به نمایش گذاشتهشده را همانند نور امیدی به هنرهای تجسمی شهر شیراز پنداشتند. گالری موتورخونه به مدیریت مهندس سپهر سیاح، در حمایت از آثار جوانان خوشذوق و آتیهدار ایرانی، بیوقفه به برگزاری رویدادهای هنری میپردازد؛ با این امید که هنر طنابی باشد زرین، برای رسیدن به قلهی انسانیت.